روزغدیر
سال دهم هجرت كه مسلمانان همراه پيامبر اكرم(ص) مراسم حج را به پايان رساندند و آن سال، بعدا «حجة الوداع» نام گرفت، پيامبر اكرم(ص) عازم مدينه گرديد.
فرمان حركت صادر شد. هنگامى كه كاروان به سرزمين «رابغ» در سه ميلى جحفه كه ميقات حجاج است، رسيد امين وحى در مكانى به نام «غديرخم» فرود آمد.
آيه:«يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس».نازل شد كه اى پيامبر، آنچه از طرف خدا فرستاده شده، به مردم ابلاغ كن. اگر اين كار را نكنى، رسالت خود را تكميل نكرده اى و خداوند تو را از گزند مردم حفظ خواهد كرد.
سوره مائده، آيه دستور توقف در آن مكان صادر شد. همه مردم ايستادند. وقت ظهر هوا، بشدت گرم بود. پيامبر اكرم(ص) نماز ظهر را با جماعت خواند سپس در حالى كه مردم دور او را گرفته بودند، بر روى نقطه بلندى كه از جهاز شتران برپا شد، قرار گرفت و با صداى رسا خطبه خواند و سپس فرمود:
«مردم نزديك است من دعوت حق را لبيك گويم و از ميان شما بروم من مسؤولم و شما هم مسؤوليد».
سپس مطالبى گرانبها بيان كرد و فرمود:
«من دو چيز نفيس در ميان شما به امانت گذاردم، يكى كتاب خدا و ديگرى عترت و اهل بيت من، اين دو هرگز از هم جدا نشوند. مردم بر قرآن و عترت من پيشى نگيريد و در عمل به آنها كوتاهى نورزيد كه هلاك مىشويد».
در اين هنگام دست على(ع) را گرفت و او را بلند كرد و به همه مردم معرفى نمود، سپس فرمود:
«سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنان كيست؟ همگى گفتند: خدا و پيامبر او داناترند».
پيامبر اكرم(ص) فرمود:
«خدا، مولاى من و من، مولاى مؤمنانم و من بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم».
بعد فرمود:
« من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و... »
«اى مردم هركس من مولاى اويم، على مولاى اوست، خداوندا كسانى را كه على را دوست دارند، دوست بدار و كسانى كه او را دشمن دارند، دشمن دار و...»
سپس فرشته وحى نازل شد و آيه «اليوم اكملت لكم دينكم...» را نازل فرمود و آن روز در تاريخ اسلام جاودانه و حماسهساز شد.
غدير در قرآن
اليوم اكملت لكم دينكمو اتممت عليكم نعمتىو رضيت لكم الاسلام دينا.
مائده: 3.
امروز (روز غدير خم) دين شما را به حد كمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را بعنوان دين براى شما پسنديدم.
- برترين عيد امت
قال رسول الله(ص):
يوم غدير خم افضل اعياد امتى و هو اليوم الذى امرنى الله تعالى ذكره فيه بنصب اخى على بن ابى طالب علما لامتى، يهتدون به من بعدى و هو اليوم الذى اكمل الله فيه الدين و اتم على امتى فيه النعمة و رضى لهم الاسلام دينا. امالى صدوق: 125، ح 8.
رسول خدا(ص) فرمود:
روز غدير خم برترين عيدهاى امت من است و آن روزى است كه خداوند بزرگ دستور داد; آن روز برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب كنم، تا بعد از من مردم توسط او هدايت شوند، و آن روزى است كه خداوند در آن روز دين را تكميل و نعمت را بر امت من تمام كرد و اسلام را به عنوان دين براى آنان پسنديد.
1- عيد بزرگ خدا
عن الصادق(ع) قال:
هو عيد الله الاكبر،و ما بعث الله نبيا الا و تعيد فى هذا اليوم و عرف حرمته و اسمه فى السماء يوم العهد المعهود و فى الارض يوم الميثاق الماخوذ و الجمع المشهود. وسائل الشيعه، 5: 224، ح 1.
امام صادق(ع) فرمود:
روز غدير خم عيد بزرگ خداست، خدا پيامبرى مبعوث نكرده، مگر اينكه اين روز را عيد گرفته و عظمت آن را شناخته و نام اين روز در آسمان، روز عهد و پيمان و در زمين، روز پيمان محكم و حضور همگانى است.
2- عيد آسمانى
قال الرضا(ع): حدثنى ابى، عن ابيه(ع) قال ان يوم الغدير فى السماءاشهر منه فى الارض.: مصباح المتهجد: 737.
امام رضا(ع) فرمود:
پدرم به نقل از پدرش (امام صادق(ع)) نقل كرد كه فرمود:
روز غدير در آسمان مشهورتر از زمين است.
3- عيد پربركت
عن الصادق(ع):
والله لو عرف الناس فضل هذا اليوم بحقيقته لصافحتهم الملائكة فى كل يوم عشر مرات...
وما اعطى الله لمن عرفه ما لايحصى بعدد.
مصباح المتهجد: 738.
امام صادق(ع) فرمود:
به خدا قسم اگر مردم فضيلت واقعى «روز غدير» را مىشناختند، فرشتگان روزى ده بار با آنان مصافحه مىكردند و بخششهاى خدابه كسى كه آن روز را شناخته، قابل شمارش نيست.
4- روزه غدير
قال الصادق(ع):
صيام يوم غدير خم يعدل صيام عمر الدنيا لو عاش انسان ثم صام ما عمرت الدنيا لكان له ثواب ذلك. وسائل الشيعه 7: 324، ح 4.
امام صادق(ع) فرمود:
روزه روز غدير خم با روزه تمام عمر جهان برابر است. يعنى اگر انسانى هميشه زنده باشد و همه عمر را روزه بگيرد، ثواب او به اندازه ثواب روزه عيد غدير است.
5- روز ديدار و نيكى
قال الصادق(ع):
ينبغى لكم ان تتقربوا الى الله تعالى بالبر والصوم والصلوة و صلة الرحم و صلة الاخوان، فان الانبياء عليهم السلام كانوا اذا اقاموا اوصياءهم فعلوا ذلك و امروا به.
مصباح المتهجد: 736.
امام صادق(ع) فرمود:
شايسته است با نيكى كردن به ديگران و روزه و نماز و بجا آوردن صله رحم و ديدار برادران ايمانى به خدا نزديك شويد، زيرا پيامبران زمانى كه جانشينان خود را نصب می كردند، چنين می كردند و به آن توصيه می فرمودند.
بسم الله الرحمن الرحيم
برخی از نماد های شیطان پرستی
با آن جثه كوچك، قیافه معصومانه و دوست داشتنی، به فرمانده روحیه بچه ها تبدیل شده بود، به درخواست امام جمعه شهر، قبل از خطبه های نماز جمعه برای مردم سخنرانی و آنها را برای رفتن به جبهه تشویق می كرد، در یكی از عملیات ها كه در حال برگشت به موقعیت خودشان بود، با نیروهای دشمن مواجه می شود، آن شهید قهرمان اسلحه ای هم در اختیار نداشته است، ولی ناگهان متوجه شیئی می شود و آن را بر می دارد و به عربی می گوید: "قف" یعنی "ایست" آنها از ترس و وحشت تسلیم او می شوند و مرحمت در تاریكی شب آنها را به مقر می آورد. مرحمت برای اینكه نیروهای دشمن را خوار و ذلیل نشان بدهد، به جای اینكه اگزوز را بیاورد آفتابه را می آورد و می گوید "من با این اسلحه شما را اسیر گرفته ام" . وارد بسیج می شود و توانایی های خود را نشان می دهد. در پایان دوره آموزشی در امتحان تیراندازی، مرحمت در كل گردان نفر پنجم شده و تعجب همگان را برانگیخته بود. چندین بار در مراحل اعزام در گرمی و اردبیل، و در خان آخر در تبریز اجازه اعزام به او داده نمی شود. سرش را پائین انداخته و با حسرت می گوید: "اینها به من می گویند سن تو كم است اما خیال كرده اند، هر طوری شده من باید خودم را به جبهه برسانم". در ملاقات رئیس جمهور وقت حضرت آیت اله خامنه ای مد ظله به حضور حضرت قاسم (ع) در واقعه عاشورا و 13 ساله بودن آن بزرگوار اشاره می كند و می گوید "اگر من 12 ساله اجازه حضور در جبهه ندارم، پس از شما خواهش می كنم كه دستور بدهید بعد از این روضه حضرت قاسم (ع) خوانده نشود." رئیس جمهور را تحت تأثیر قرار داد و ایشان دست خطی با این مضمون می نویسد كه «مرحمت عزیز می تواند بدون محدودیت به منطقه اعزام شود» زندگینامه شهید مرحمت بالازاده در هفدهم خردادماه 1349 در یك كیلومتری تازه كند «انگوت» در روستای «چای گرمی»، خانواده ای صاحب فرزندان دوقلویی می شوند كه یكی از آنها نیامده به سوی پروردگار بر می گردد و آن یكی برای خانواده اش تحفه ای می ماند. خانواده نام "مرحمت" را برایش بر می گزینند. پدرش "حضرتقلی" در روستاهای اطراف دستفروشی می كرد و مادرش هم به كارهای خانه مشغول بود. مرحمت از اوایل كودكی جسور بود به طوری كه مادرش به او می گوید: «می ترسم چشم بخوری و نظر شوی» بالاخره تحصیلاتش را تا ابتدایی ادامه می دهد و همین مواقع مصادف می شود با پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن شروع جنگ تحمیلی. مرحمت دیگر نمی تواند تحمل كند و می خواهد در دوران ابتدایی به جبهه اعزام شود ولی هیچ كس تصورش را هم نمی كند كه او می خواهد به مناطق عملیاتی برود. بالاخره مرحمت وارد بسیج می شود و توانایی های خود را نشان می دهد. در پایان دوره آموزشی در امتحان تیراندازی، مرحمت در كل گردان نفر پنجم شده و تعجب همگان را برانگیخته بود. ولی با تمام اینها به خاطر سن كمش با اعزام او مخالفت می كردند. چندین بار در مراحل اعزام در گرمی و اردبیل، و در خان آخر در تبریز اجازه اعزام به او داده نمی شود. مرحمت سرش را پائین انداخته و با حسرت می گوید: "اینها به من می گویند سن تو كم است اما خیال كرده اند، هر طوری شده من باید خودم را به جبهه برسانم". او به هر دری می زند تا اینكه فرجی پیدا شود. اما واقعاً هم سن و هم هیكل او در قد و قواره جنگ نبود. مرحمت تكلیف خود را شناخته بود و بر اساس آن تكلیف باید به جبهه می رفت، لذا برای رسیدن به هدف، تصمیم بزرگی می گیرد و خود را به تنهایی و با مشقت هر چه تمام تر به پایتخت می رساند و به ملاقات رئیس جمهور می رود. با چه مشكلاتی وارد ساختمان ریاست جمهوری می شود، بماند. رئیس جمهور وقت حضرت آیت الله خامنه ای مد ظله را ملاقات می كند. در آن ملاقات به حضور حضرت قاسم (ع) در واقعه عاشورا و 13 ساله بودن آن بزرگوار اشاره می كند و می گوید "اگر من 12 ساله اجازه حضور در جبهه ندارم، پس از شما خواهش می كنم كه دستور بدهید بعد از این روضه حضرت قاسم (ع) خوانده نشود." حرف های مرحمت رئیس جمهور را تحت تأثیر قرار داد و ایشان دست خطی با این مضمون می نویسد كه «مرحمت عزیز می تواند بدون محدودیت به منطقه اعزام شود» یعنی مجوزی بسیار معتبر كه نوجوانی با این قد و قواره ولی شجاع و نترس از رئیس جمهور می گیرد، جای هیچ حرفی و حدیثی را باقی نمی گذارد. توانایی های او در منطقه عملیاتی و در چندین عملیات، رابطه او با شهید باكری و اینكه شهید باكری به منظور تبلیغ و روحیه دادن به رزمندگان دیگر كه چنین فردی با سن كم، رو در روی دشمن می ایستد و جان فشانی می كند، مرحمت را برای دیگران الگویی می خواند. مرحمت با آن جثه كوچك، قیافه معصومانه و دوست داشتنی، به فرمانده روحیه بچه ها تبدیل شده بود. نقل داستان و رشادت ها و شجاعت های او در میدان نبرد، موجب تقویت روحیه رزمندگان بود. از جمله مسایل جالب درباره زندگی شهید بالازاده این است که هر زمانی این شهید بزرگوار برای مرخصی به پشت جبهه می آمده به درخواست امام جمعه شهر، قبل از خطبه های نماز جمعه برای مردم سخنرانی و آنها را برای رفتن به جبهه تشویق می كرد. مرحمت در یكی از عملیات ها كه در حال برگشت به موقعیت خودشان بود، با نیروهای دشمن مواجه می شود و این در حالی بوده است كه آن شهید قهرمان اسلحه ای هم در اختیار نداشته است، ولی ناگهان متوجه شیئی می شود و آن را بر می دارد و به عربی می گوید: "قف" یعنی "ایست" آنها از ترس و وحشت تسلیم او می شوند و مرحمت در تاریكی شب آنها را به مقر می آورد. افسر عراقی دستگیر شده به فرمانده ایرانی می گوید: "می خواهم از شما یك سوال بپرسم. من خودم در چند كشور دوره چریكی دیده ام ولی تابحال اسلحه ای كه سرباز شما بدست داشت را ندیده ام" نگو كه مرحمت كه به دستشویی رفته بود و اسلحه هم نبرده بود، متوجه اگزوز لودر می شود كه به زمین افتاده و آن را بر می دارد و عراقیها هم از خوفی كه خداوند بر دل آنها گذاشته بود، آن را اسلحه ای پیشرفته می بینند و مرحمت برای اینكه نیروهای دشمن را خوار و ذلیل نشان بدهد، به جای اینكه اگزوز را بیاورد آفتابه را می آورد و می گوید "من با این اسلحه شما را اسیر گرفته ام" این حرف باعث انفجار خنده در بین رزمندگان اسلام و باعث شرمساری نیروهای عراقی می شود. مرحمت حدود سه سال در جبهه ها، جنگ كرده بود تا اینكه 21 اسفند 1363 در عملیات بدر در جزایر جنوب به درجه رفیع شهادت كه كمتر از آن حق او نبود نایل می آید. وصیت نامه: قسمتی از وصیتنامه شهید مرحمت بالازاده ای پدر و مادر عزیزم، اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد افتخار كنید كه امام حسین (ع) قربانی ناقابلتان را قبول كرده است. افتخار كنید كه شما هم از خانواده شهدا شمرده می شوید.
ای پدر و مادر عزیزم، از شما تقاضایی دارم؛ اگر من شهید بشوم، گریه نكنید. اگر خواستید گریه كنید برای شهدای كربلا و شهدای كربلای ایران گریه كنید تا چشم منافقان كور بشود و بفهمند كه ما برای چه می جنگیم و حضرت رسول اكرم(ص) برای چه می جنگید. حالا، معلوم است كه هر دو راه یكی است كه آن هم راه اسلام و قرآن است
|
|||||||||
|
امام خمینى از ولادت تا رحلت
در روز بيستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهريـور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902 ميلادى ) در شهرستان خميـن از توابع استان مركزى ايران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطهر سلام الله عليها, روح الله المـوسـوى الخمينـى پـاى بـر خـاكدان طبيعت نهاد .
او وارث سجاياى آبإ و اجدادى بـود كه نسل در نسل در كار هدايت مردم وكسب معارف الهى كـوشيـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمينـى مرحوم آيه الله سيد مصطفى مـوسـوى از معاصريـن مرحـوم آيه الله العظمـى ميرزاى شيـرازى (رض), پـس از آنكه ساليانـى چنـد در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فرا گرفته و به درجه اجتهاد نايل آمـده بـود به ايران بازگشت و در خميـن ملجإ مردم و هادى آنان در امـور دينـى بـود. در حـاليكه بيـش از 5 مـاه ولادت روح الله نمى گذشت,طاغوتيان و خـوانيـن تحت حمايت عمال حكومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را كه در برابر زورگـوئيهايشان به مقاومت بـر خاسته بـود, با گلـوله پاسخ گفتنـد و در مسير خميـن به اراك وى را به شهادت رسانـدنـد.
بديـن ترتبيب امام خمينى از اوان كـودكى با رنج يتيمىآشنا و با مفهوم شهادت روبرو گرديد. وى دوران كـودكـى و نـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومنه اش (بانـو هاجر) كه خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آيه الله خـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانيف ) بوده است. همچنيـن نزد عمه مكرمه اش ( صاحبه خانم ) كه بانـويى شجاع و حقجـو بـود سپرى كرد اما در سـن 15 سالگى از نعمت وجـود آن دو عزيز نيز محـروم گـرديد .
هجـرت به قـم, تحصيل دروس تكميلـى و تـدريـس علـوم اسلامـى
اندكـى پـس از هجرت آيه الله العظمـى حاج شيخ عبد الكريـم حايرى يزدى ـ رحمه الله عليه ـ ( نـوروز 1300 هجـرى شمسـى, مطابق بـا رجب المـرجب 1340 هجـرى قمـرى ) امام خمينـى نيز رهسپـار حـوزه علميه قـم گرديد و به سرعت مراحل تحصيلات تكميلى علوم حـوزوى را نزد اساتيد حـوزه قـم طـى كرد. كه مـى تـوان از فرا گرفتـن تتمه مباحث كتاب مطول ( در علـم معانى و بيان ) نزد مرحوم آقا ميرزا محمـد علـى اديب تهرانـى و تكميل دروس سطح نزد مرحـوم آيه الله سيد محمد تقـى خـوانسارى, و بيشتر نزد مرحـوم آيه الله سيد على يثربى كاشانى و دروس فقه و اصـول نزد زعيـم حـوزه قـم آيه الله العظمـى حاج شيخ عبدالكريـم حايرى يزدى ـ رضـوان الله عليهم نام برد .
پـس از رحلت آيه الله العظمـى حـايـرى يزدى تلاش امـام خمينـى به همراه جمعى ديگر از مجتهديـن حـوزه علميه قـم به نتيچه رسيـد و آيه الله العظمـى(رض) به عنـوان زعيـم حـوزه علميه عازم قـــم گرديد. در اين زمان, امام خمينـى به عنـوان يكـى از مـدرسيـن و مجتهديـن صـاحـب راى در فقه و اصـول و فلسفه و عرفـــان و اخلاق شناخته مى شد . حضرت امام طى سالهاى طولانى در حوزه علميه قـم به تدريـس چنديـن دوره فقه, اصـول, فلسفه و عرفان و اخلاق اسلامـى در فيضيه, مسجـد اعظم, مسجـد محمـديه, مـدرسه حـاج ملاصـادق, مسجـد سلماسى, و ... همت گماشت و در حـوزه علميه نجف نيز قريب 14 سال در مسجـد شيخ اعطـم انصــــارى (ره) معارف اهل بيت و فقه را در عاليترين سطـوح تدريـس نمود و در نجف بـود كه براى نخستيـن بار مبانـى نظرى حكـومت اسلامـى را در سلسله درسهاى ولايت فقيه بازگـو نمود .
امـام خمينـى در سنگـر مبـارزه و قيــام
روحيه مبارزه و جهاد در راه خدا ريشه در بينـش اعتقادى و تربيت و محيط خانـوادگى و شرايط سياسى و اجتماعى طـول دوران زندگى آن حضرت داشته است. مبارزات ايشان از آغاز نـوجـوانـى آغاز, و سير تكاملى آن به مـوازات تكامل ابعاد روحى و علمى ايشان از يكسـو و اوضاع و احـوال سياسـى و اجتماعى ايران و جـوامع اسلامـى از سـوى ديگـر در اشكـال مختلف ادامه يـافته است و در ســـال 1340 و 41 ماجراى انجمنهاى ايالتى و ولايتى فرصتـى پـديد آورد تا ايشان در رهبـريت قيام و روحـانيت ايفاى نقـش كنـد و بـديـن تـرتيب قيام سراسرى روحانيت و ملت ايران در 15 خرداد سال 1342 با دو ويژگـى برجسته يعنى رهبرى واحد امام خمينى و اسلامـى بـودن انگيزه ها, و شعارها و هدفهاى قيام, سرآغازى ششـد بر فصل نـويـن مبارزات ملت ايران كه بعدها تحت نام انقلاب اسلامى در جهان شناخته و معرفـى شد
امام خمينـى خاطـره خـويـش از جنگ بيـن الملل اول را در حاليكه نـوجـوانى 12 ساله بـوده چنين ياد مـى كند : مـن هر دو جنگ بيـن المللـى را يادم هست ... مـن كـوچك بـودم لكـن مدرسه مى رفتـم و سربازهاى شـوروى را در همان مركزى كه ما داشتيـم در خميـن, مـن آنجا آنها را مى ديدم و ما مورد تاخت و تاز واقع مى شديـم در جنگ بيـن الملل اول. حضرت امام در جايى ديگر با ياد آورى اسامى برخى از خوانيـن واشرار ستمگر كه در پناه حكومت مركزى به غارت اموال و نواميـس مردم مى پرداختند مى فرمايد : مـن از بچگى در جنگ بودم ... ما مورد زلقـى ها بـوديـم, مـورد هجـوم رجبعليها بـوديـم و خـودمان تفنگ داشتيـم و مـن در عيـن حالى كه تقريبا شايد اوايل بلوغم بود, بچه بودم, دور ايـن سنگرهايى كه بسته بـودند در محل ما و اينها مى خـواستند هجـوم كنند و غارت كنند, آنجا مى رفتيـم, سنگرها را سركشـى مى كرديـم كـودتاى رضا خان در سـوم اسفند 1299 شمسـى كه بنابر گـواهـى اسناد و مدارك تاريخـى و غير قابل خدشه بـوسيله انگليسها حمايت و سازماندهـى شـده بـود هـر چنـد كه به سلطنت قاجاريه پايان بخشيد و تا حدودى حكـومت ملـوك الطـوايفـى خـوانيـن و اشـرار پـاركنـده را محمـدود ساخت اما درعوض آنچنان ديكتاتـورى پديد آورد كه در سايه آن هزار فاميل بر سرنـوشت ملت مظلوم ايران حاكـم شدند ودودمان پهلوى به تنهايى عهده دار نقـش سابق خوانين و اشرار گرديد .
در چنينـى شرايطـى روحانيت ايران كه پـس از وقايع نهضت مشروطيت در تنگناى هجـوم بى وقفه دولتهاى وقت و عمال انگليسى از يكسو و دشمنيهاى غرب باختگان روشنفكر ماب از سـوى ديگر قرار داشت براى دفاع از اسلام و حفظ موجـوديت خـويـش به تكاپـو افتاد. آيه الله العظمى حاج شيخ عبدالكريـم حايرى به دعوت علماى وقت قـم از اراك به ايـن شهر هجرت كرد واندكـى پـس از آن امام خمينى كه با بهره گيرى از استعداد فوق العاده خـويـش دروس مقدماتى و سطـوح حـوزه علميه را در خميـن واراك با سرعت طى كرده بود به قم هجرت كرد و عملا در تحكيـم موقعيت حـوزه نو تإسيـس قـم مشاركتى فعال داشت. زمان چندانـى نگذشت كه آن حضرت در اعداد فضلاى برجسته اين حـوزه در عرفـان و فلسفه و فقه و اصـول شنـاخته شـد.
پـس از رحلت آيه الله العظمى حايرى ( 10 بهمـن 1315 ه.ش ) حـوزه علميه قـم را خطر انحلال تهديد مى كرد. علماى متعهد به چاره جويى برخاستند. مدت هشت سال سرپرستى حـوزه علميه قـم را آيات عظام : سيد محمد حجت, سيد صدر الديـن صدر و سيد محمد تقـى خـوانسارى ـ رضوان الله عليهم ـ بر عهده گرفتند. در ايـن فاصله و بخصوص پـس از سقوط رضاخان, شرايط براى تحقق مرجعيت عظمى فراهـم گرديد. آيه الله العظمى بروجـردى شخصيت علمـى بـرجسته اى بـود كه مـى تـوانست جانشين مناسبـى براى مرحوم حايرى و حفظ كيان حـوزه باشـد. ايـن پيشنهاد از سـوى شاگردان آيه الله حايرى و از جمله امام خمينـى به سرعت تعقيب شـد. شخص امام در دعوت از آيه الله بروجردى براى هجرت به قـم و پذيرش مسئوليت خطير زعامت حـوزه مجدانه تلاش كرد.
امام خمينـى كه با دقت شرايط سياسـى جامعه و وضعيت حـوزه ها را زير نظر داشت و اطلاعات خويش را از طريق مطالعه مستمر كتب تاريخ معاصـر و مجلات و روزنـامه هاى وقت و رفت و آمـد به تهران و درك محضر بزرگانى همچون آيه الله مدرس تكميل مى كرد دريافته بـود كه تنها نقطه اميـد به رهايـى و نجات از شرايط ذلت بارى كه پـس از شكست مشروطيت و بخصـوص پـس از روى كار آوردن رضا خان پديد آمده است, بيدارى حوزه هاى علميه و پيش از آن تضميـن حيات حوزه ها و ارتبـاط معنـوى مـردم بـا روحـانيت مـى بـاشـد.
امام خمينى در تعقيب هدفهاى ارزشمند خويش در سال 1328 طرح اصلاح اساس ساختار حـوزه علميه را با همكارى آيه الله مـرتضـى حايـرى تهيه كرد و به آيه الله بروجردى (ره) پيشنهاد داد. ايـن طرح از سوى شاگردان امام و طلاب روشـن ضمير حـوزه مورد استقبال و حمايت قرار گرفت .
اما رژيـم در محاسباتـش اشتباه كرده بود. لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى كه به موجب آن شرط مسلمان بودن, سوگند به قرآن كريـم و مرد بـودن انتخاب كنندگان و كانديداها تغيير مـى يافت در 16 مهر 1341 ه.ش به تصـويب كـابينه اميـر اسـد الله علـم رسيـد. آزادى انتخابات زنان پـوششـى براى مخفى نگه داشتـن هدفهاى ديگر بـود. حذف و تغيير دو شـرط نخست دقيقا به منظور قانـونـى كـردن حضـور عناصر بهايـى در مصادر كشـور انتخاب شـده بـود. چنانكه قبلا نيز اشاره شد پشتيبانى شاه از رژيـم صهيـونيستـى در تـوسعه مناسبات ايران و اسرأيل شرط حمايتهاى آمريكا از شاه بـود. نفوذ پيروان مسلك استعمارى بهأيت در قـواى سه گانه ايران ايـن شرط را تحقق مـى بخشيد. امام خمينـى به همراه علماى بزرگ قـم و تهران به محض انتشار خبر تصويب لايحه مزبور پـس از تبادل نظر دست به اعتراضات همه جانبه زدند .
نقـش حضرت امام در روشـن ساختـن اهداف واقعى رژيـم شاه و گوشزد كـردن رسالت خطير علما و حـوزه هاى علميه در ايـن شـرايط بسيار مـوثـر وكارساز بـود. تلگرافها و نامه ها سرگشاده اعتـراض آميز علما به شاه و اسد الله علـم مـوجى از حمايت را در اقشار مختلف مردم برانگيخت. لحـن تلگرافهاى امام خمينـى به شاه و نخست وزير تند و هشـدار دهنده بود. در يكـى از ايـن تلگرافها آمده بـود :
اينجانب مجددا به شما نصيحت مى كنـم كه به اطاعت خداوند متعال و قانـون اساسـى گردن نهيد واز عواقب وخيمه تخلف از قرآن و احكام علماى ملت و زعماى مسلميـن و تخلف از قانـون اساس بترسيد وعمدا و بدون مـوجب مملكت را به خطر نيندازيد و الا علماى اسلام درباره شمـا از اظهار عقيـده خـوددارى نخـواهنـد كـرد .
بديـن ترتيب ماجراى انجمنهاى ايالتى و ولايتـى تجربه اى پيروز و گرانقدر براى ملت ايران بويژه ازآن جهت بـود كه طى آن ويژگيهاى شخصيتـى را شناختنـد كه از هر جهت براى رهبـرى امت اسلام شايسته بـود. باو جـود شكست شاه در ماجـراى انجمنها, فشار آمركا بـراى انجـام اصلاحـات مـورد نظر ادامه يافت. شاه در ديماه 1341 هجـرى شمسى اصـول ششگانه اصلاحات خويـش ر بر شمرد و خـواستار رفراندوم شد . امام خمينى بار ديگر مراجع و علماى قـم را به نشست و چاره جويى دوباره فراخواند .
با پيشنهاد امام خمينى عيد باستانـى نـوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژيم تحريـم شد. در اعلاميه حضرت امام از انقلاب سفيد شاه به انقلاب سياه تعبيـر و همسـويـى شـاه بـا اهـداف آرميكا و اسرايل افشا شده بـود . از سوى ديگر, شاه در مورد آمادگى جامعه ايـران بـراى انجام اصلاحات آمـريكا به مقامات واشنگتـن اطمينان داده بود و نام اصلاحات را انقلاب سفيـد نهاده بـود. مخالفت علما براى وى بسيار گران مىآمد .
امام خمينى در اجتماع مردم, بى پروا از شخص شاه به عنـوان عامل اصلـى جنايات و همپيمان با اسـرأيل ياد مـى كـرد و مـردم را به قيام فرا مـى خواند. او در سخنرانى خـود در روز دوازده فرورديـن 1342 شديدا از سكـوت علماى قـم و نجف و ديگر بلاد اسلامى در مقابل جنايات تازه رژيـم انتقاد كرد و فرمود : امروز سكـوت همراهى با دستگاه جباراست حضـرت امام روز بعد ( 13 فـرورديـن 42 ) اعلاميه معروف خـود را تحت عنـوان شاه دوستى يعنى غارتگرى منتشر ساخت . راز تإثير شگفت پيام امام و كلام امام در روان مخاطبينـش كه تا مرز جانبازى پيـش مـى رفت را بايد در هميـن اصالت انـديشه, صلابت راى و صـداقت بـى شـأبه اش بـا مـردم جستجـو كـرد .
سال 1342 با تحريـم مراسـم عيد نوروز آغاز و با خـون مظلـوميـن فيضيه خـونرنگ شد. شاه بر انجام اصلاحات مـورد نظر آمريكا اصرار مـى ورزيد و امام خمينى بر آگاه كردن مردم و قيام آنان در برابر دخـالتهاى آمـريكـا و خيـانتهاى شاه پـافشـارى داشت. در چهارده فرورديـن 1342 آيه الله العظمـى حكيـم از نجف طـى تلگرافهايى به علما و مراجع ايران خـواستار آن شد كه همگـى به طـور دسته جمعى به نجف هجرت كنند. اين پيشنهاد براى حفظ جان علماوكيان حـوزه ها مطرح شده بود .
حضرت امام بـدون اعتنا به ايـن تهديـدها, پاسخ تلگراف آيه الله العظمى حكيـم را ارسال نمـوده و در آن تإكيد كرده بـود كه هجرت دسته جمعى علما و خالـى كـردن حـوزه علميه قـم به مصلحت نيست .
امام خمينـى در پيامـى( به تايخ 12 / 2 / 1342 ) بمناسبت چهلـم فاجعه فيضيه بـر همـراهـى علما و ملت ايران در رويارويـى سـران ممـالك اسلامـى و دول عربـى بـا اسـرأيل غاصب تـإكيـد ورزيـــد وپيمـانهاى شـاه و اسـرأيل را محكـوم كرد .
بقیه در ادامه مطلب
بيانات در ديدار دانشآموزان و دانشجویان
11/8/1390
بسماللهالرّحمنالرّحيم
خوشامد عرض ميكنم به همهى شما جوانان عزيز، دانشآموزان، دانشجويان و مسئولان محترم. مبارك باد بر شما سيزدهم آبان، كه روز مبارزهى با استكبار نام نهاده شده. در واقع بايد گفت: روز شروع سقوط هيبت استكبارى آمريكا.
اين ايام، ايام دههى ذىحجه است. شما جوانان عزيز، دلهاى نورانى، روحيههاى شاداب، فرزندان عزيز من، توجه داشته باشيد كه يكى از بهترين روزها و شبهاى دورهى سال، از لحاظ فضيلت و امكان ارتباط دلها با خدا، همين روزهاست. مايه و قوام اصلى همهى حركتهاى بزرگ و پيروز، ذكر الهى است؛ ياد خدا بودن، با خدا ارتباط داشتن. در قرآن ميفرمايد: «و يذكروا اسم الله فى ايّام معلومات».(1) در حديث دارد كه «ايام معلومات» كه خداى متعال به ذكر در اين ايام دستور داده است، همين ده روز اول ذىحجه است.
در اين ده روز، روز عرفه وجود دارد، كه روز دعا و استغفار و توجه است. دعاى سراسر عشق و شور و سوز در روز عرفه، كه سيدالشهداء امام حسين (عليهالسّلام) در مراسم عرفات انشاء فرموده است، نشاندهندهى آن روحيهى شيدائى و عشق و شورى است كه پيروان اهلبيت در يك چنين ايامى بايد داشته باشند. اين ايام را قدر بدانيد. فرصت مال شماست. همچنان كه امروز فرصت پيشرفت، فرصت شكوفائى، فرصت حركتهاى بزرگ سياسى و انقلابى و اجتماعى مال شما جوانهاست، فرصت توجه به خداى متعال و ذكر الهى و مستحكم كردن رابطهى قلبى با خدا هم متعلق به شماست. بهترين وسيلهاى كه ميتواند ذكر الهى را براى شما و براى ما زنده كند، ترك گناه است. اين كار، براى شما آسانتر از پيرهاست. شما جوانها دلهاى نورانى داريد، زمينههاى آمادهاى داريد؛ از خداى متعال كمك بخواهيد. قدر اين دورهى درخشان جوانى را بدانيد، رابطهى خودتان را با خدا مستحكم كنيد و در اين راه پرافتخارى كه ملت ايران آغاز كرده است و شما امروز در نقاط اوج اين راه قرار داريد، انشاءالله با همهى وجود، با همهى توان، ادامه بدهيد و پيش برويد.
سيزدهم آبان هم - كه دو روز ديگر است - در حقيقت به معناى واقعى كلمه، يكى از ايامالله است؛ فرصتى است براى فكر كردن و استنتاج كردن و بر اساس اين استنتاج، آينده را ساختن و براى آينده برنامهريزى كردن؛ چون آينده مال شماست. چگونه حركت كنيم كه بتوانيم خودمان را، ملتمان را، كشورمان را، تاريخمان را، بلكه امت اسلامى را به اوج برسانيم؟ راه چيست؟ اين را بايد با تفكر و تدبر در اين عبرتها به دست آورد. يكى از اين عبرتها در همين سيزدهم آبان است. قدرت الهى از يك طرف - كه همهچيز در همين جملهى «قدرت الهى» مندرج است - و بعد ارادهى مبارزه و ايستادگى در راه مبارزه، كه متكى به قدرت الهى و توفيق الهى است، از طرف ديگر، سيزدهم آبان را يك برجستگى بخشيده است.
امام عزيز ما، آن مرد يگانهى تاريخ ما، در مقابل طرح كاپيتولاسيون و مصونيت آمريكائىها - كه آن روز در ايران همهكاره بودند - ايستاد و به خاطر اين اعتراض، روز 13 آبان با حال غربت و تنهائى، به وسيلهى مزدوران آمريكا از ايران تبعيد شد. در آن روز و در اين تبعيد، هيچ كس در كنار امام نبود. البته دلهاى مردم با امام بود؛ اما امام را از خانهاش ربودند و در غربت كامل، او را در روز 13 آبان سال 43 از ايران تبعيد كردند. پانزده سال بعد - پانزده سال، زمان زيادى نيست؛ مثل برق ميگذرد - فرزندان امام، يعنى جوانان انقلابى دانشجو، در روز 13 آبان رفتند لانهى جاسوسى آمريكا در تهران را تسخير كردند؛ آمريكا را از ايران تبعيد كردند. ببينيد فعل و انفعال حركت مردمىِ متكى به ارادهى الهى و قدرت الهى، چه كار ميكند. امام در آن غربت در تبعيد ايستاد، با كمال استقامت راه را دنبال كرد و مردم را كمكم و بمرور آورد وارد صحنه كرد. امام مردم را بيدار كرد؛ احساس استقلال و آرمانخواهىِ همراه با مجاهدتى كه در آن هيچ خوف و ترسى وجود ندارد، در مردم زنده كرد. مردم به ميدان آمدند و انقلاب پيروز شد. مردم در انقلاب، شاه را از ايران راندند؛ در 13 آبان، آمريكا را از ايران راندند. لذا امام فرمود: انقلابى بزرگتر از انقلاب اول. اين يك عبرت است. يعنى يك ملت وقتى در راه درست، با هدايت صحيح و با بصيرت، ايستادگى و استقامت ميكند، هيچ قدرتى در مقابل او تاب مقاومت ندارد. همهى مانعها برداشته شد. اين مسئله، محال به نظر مىآمد. حكومت سلطنتىِ دو هزار و پانصد ساله، آن هم با پشتيبانى همهى قدرتهاى مادى دنيا، از ايران برچيده شود؟ باوركردنى بود؟ اما ارادهى اسلامى و ايمانى ملت ايران به رهبرى امام، اين امر محال را ممكن كرد؛ اين امر نشدنى، واقع شد. همه در مقابل چشمشان اين را بوضوح ديدند و آن را لمس كردند. و از اين بالاتر، پرچم تسلطِ ظالمانهى متكبرانهى آمريكا از بام ايران پائين كشيده شد؛ زير پاى جوانهاى مؤمن ما لگدمال شد. اين هم نشدنى به نظر ميرسيد. اين هم يك كار ناممكن به نظر ميرسيد. تحليل ميكردند، ميگفتند، مينوشتند كه ايران اسلامى چون در مقابل آمريكا ايستاده است، پس قطعاً شكست ميخورد و مجبور به عقبنشينى ميشود. تحليلهاى مادى اين را ميگفت، اين را نشان ميداد. خيلى از روشنفكرنمايان ما كه خود را اهل تحليل سياسى و زير و رو كردن حوادث و استنتاج از حوادث ميدانستند، اينجور تحليل ميكردند. اما بعكس شد؛ اسلام پيروز شد، جمهورى اسلامى پيروز شد، آمريكا مجبور به عقبنشينى شد.
از آن روز تا امروز، سى و دو سال ميگذرد. جوانهاى عزيز! در اين سى و دو سال، هيچ سالى نبوده است كه از سوى استكبار به رهبرى آمريكا و صهيونيسم، عليه ايران توطئهاى يا توطئههائى شكل نگيرد؛ به قصد شكست دادن ملت ايران، به قصد شكست دادن انقلاب و نظام جمهورى اسلامى. و به فضل الهى، به حول و قوهى الهى، به همت مردم عزيز ما، و در هر دوره، به همت پيشروى جوانان عزيز ما، ايران اسلامى در همهى اين توطئهها پيروز شد و آمريكا شكست خورد. بعد از اين هم همين جور خواهد بود. تحليل درست، اين است. نگاه درست به آينده، اين است. شماها انشاءالله پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال، پيش روى خودتان عمر داريد. براى اين عمر طولانى - كه خداى متعال انشاءالله با بركت و رحمت و فضلِ خود به شما عنايت كند - بايد برنامهريزى كنيد. پايهى برنامهريزى اين است: تصميم بگيريد، هدف را درست انتخاب كنيد و دنبال اين هدف، با استقامت حركت كنيد؛ در اين صورت هيچ قدرتى در مقابل شما ياراى ايستادگى نخواهد داشت. هدفهاى شما در زمينهى علمى، در زمينهى اقتصادى، در زمينهى اجتماعى، در زمينهى اخلاق، در زمينهى گسترش تفكر اسلامى و بيدارى اسلامى در جهان است؛ اينها آرزوهاى بزرگ شماست. راه فقط همين است. درست تشخيص بدهيد، تصميم قطعى بگيريد، حركت كنيد، راه بيفتيد، به خداى متعال تكيه و اعتماد كنيد؛ به نتيجه خواهيد رسيد. دشمنان شما هر كه باشد، هر چه باشد، با هر حجم قدرتى كه در دنيا باشد، مجبور به عقبنشينى خواهد شد؛ همچنان كه در قضيهى انقلاب، در قضيهى 13 آبان، در قضاياى جنگ تحميلى، در قضيهى محاصرهى اقتصادى و در همهى توطئههاى ديگر تا امروز اينجورى بوده.
دست ما پر است. ما فكر درست داريم. جمهورى اسلامى يك انديشهى سياسىِ نوئى به دنيا عرضه كرده است: مردمسالارى دينى. اين انديشهى سياسى نو، متكى به فلسفهى درست، متكى به زمينههاى فكرى و اعتقادىِ مستحكم و از لحاظ عملى قابل اجرا و پيشرونده است. اين فكر، اين راه، اين فلسفه و اين تجربهاى كه در طول اين سى و دو سال در اختيار ملت ايران است، دست ما را پر كرده است.
دشمن تلاش ميكند. نبايد فكر كرد كه دشمن از فعاليت منصرف خواهد شد؛ نه، داريد مىبينيد. در همين روزها، در بحبوحهى گرفتارىهاى آمريكا در قضيهى اين حركت مردمىِ وسيعِ جنبش وال استريت در نيويورك و در ساير شهرها و ايالات آمريكا، دولت آمريكا به نظرش رسيد كه به خيال خودش و به قول خودش، باز يك برگ ديگرى رو كند. يك سناريوى مسخرهى تروريستى درست كردند كه جمهورى اسلامى را متهم كنند به يك حركت تروريستىِ مهمل، بىمنطق و غلط؛ كه هر كس از اهل معرفت و فن در دنيا آن را ديد، رد كرد، محكوم كرد. متوسل و متشبث به اين چيزها ميشوند، براى اينكه شايد بتوانند خودشان را از آن گرفتارىها نجات بدهند، آن را تحت تأثير و تحتالشعاع قرار بدهند؛ شايد بتوانند بر جمهورى اسلامى فشار وارد كنند. البته اين مسئله را دنبال خواهند كرد. قصدشان اين است كه شريفترين عناصر مبارز و مجاهد در جمهورى اسلامى را متهم به تروريست كنند. آنها خودشان تروريستند. امروز تروريست بزرگ در دنيا، دولت آمريكاست.
در اين قضيه هم دست ما پر است. ما امروز صد سند غير قابل خدشه در اختيار داريم كه نشان ميدهد دولت آمريكا پشت سر ترورها و تروريستهائى بوده است كه در ايران يا در منطقه واقع شده است. ما با اين صد سند، آبروى آمريكا را در دنيا خواهيم برد؛ آبروى اين مدعيان حقوق بشر و مبارزهى با تروريسم را در دنيا پيش افكار عمومى خواهيم ريخت؛ اگرچه امروز هم آبروئى ندارند.
آمريكا شكستخورده است. آمريكا در افغانستان شكستخورده است. در مقابل ملت افغانستان، آمريكا نتوانسته است وجههى خود را حفظ كند؛ ادعاهاى دروغ خود را ثابت كند. در مقابل ملت عراق، آمريكا شكستخورده است. همين چند روز قبل از اين، نمايندگان و نخبگان سياسى ملت عراق به اتفاق، مصونيت نظاميان آمريكا در عراق را رد كردند؛ نظر دادند كه بايد آمريكا از عراق بكلى خارج شود. و خارج خواهد شد؛ چارهاى ندارد. آمريكا بعد از سالها تلاش و هزينههاى مادى و انسانى فراوان، ناچار است از عراق خارج شود؛ ناچار است از افغانستان خارج شود؛ ناچار است شكست را بپذيرد.
اينها در شمال آفريقا شكست خوردند؛ حسنى مبارك را نتوانستند حفظ كنند، بنعلى را نتوانستند حفظ كنند - اينها همه مزدورهاى آمريكا بودند، اما ملتها بر اينها فائق آمدند - در ليبى، رفيقشان قذافى را نتوانستند حفظ كنند. تا همين آخر هم، قبل از مرگ ذليلانهى قذافى، اينها ارتباطاتى داشتند، شايد بتوانند با هم تفاهم كنند. ملتها نفاق استكبار را، نفاق آمريكائىها و غربىها را، چه در قضيهى مصر، چه در قضيهى تونس، چه در قضيهى ليبى ديدند، در قضاياى ديگر هم خواهند ديد. اينها منافقند، اينها دورويند.
امروز در خود آمريكا، در خود كشورهاى غربى، در خود نظام سرمايهدارى و به اصطلاح ليبرالدموكراسى - كه هم «ليبرال»اش دروغ است، هم «دموكراسى»اش دروغ است - اينها شكستخوردهاند. امروز مردم آمريكا در سرتاسر ايالات آمريكا، و مردم در هشتاد كشور جهان عليه اين نظام ايستادگى كردند. ممكن است مردم را سركوب كنند، اما اين آتش خاموش نخواهد شد. نميتوانند دفاع كنند؛ دستشان خالى است. دنيا جريان ديگرى پيدا كرده است و بدانيد به حول و قوهى الهى، مبارزهى حق - كه با سردمدارى ملت ايران و با پرچم اسلام آغاز شده است - با باطل، با طاغوتها، با فرعونها و با فرعون استكبار، تا سرنگونى استكبار ادامه پيدا خواهد كرد.
تحليلگران - به قول خودشان - در اتاقهاى فكرشان مىنشينند مطالعه ميكنند، بررسى ميكنند، مىبينند نقطهى كانونى و مركزى اين حركت، جمهورى اسلامى است؛ لذا متوجه شماها ميشوند؛ متوجه جوانهاى ما، متوجه مسئولان ما كه محكم ايستادند و اين راه را با جرأت، با قدرت، با توكل به خدا، با خوشبينى به آينده و با اميدِ تمام دارند ادامه ميدهند. آن وقت عليه ملت ايران توطئه ميكنند؛ خب، بكنند. سى و دو سال است كه دارند عليه ملت ايران توطئه ميكنند. البته در هر توطئهاى، براى ملت ايران زحمتافزائى كردند، اما ملت ايران پيروز شده است و پس از هر توطئهاى كه خنثى شده، ملت ايران يك پله بالاتر رفته. ما را تحريم ميكنند. ممكن است تحريم فشارى به وجود بياورد، اما ملت ايران را يك درجه جلو ميبرد؛ توانائى او را بيشتر ميكند. به خيال خودشان علم و فناورى را بر روى جوانهاى ايرانى بستند، اما جوانان ايرانى خودشان از درون خودشان جوشيدند. امروز در زمينهى علم و فناورى، پيشرفت ما نسبت به گذشته، نميشود گفت دو برابر و سه برابر است؛ دهها برابر است. مبارزهى آنها به جائى نميرسد. مبارزهى با يك ملت بصير، ملت صبور، ملت آگاه، ملتى كه جوانانش متكى به خدا و پايدار در اين راهند، به جائى نميرسد؛ آنها شكست ميخورند، اما ملت ايران پيروز خواهد شد.
شما جوانها بايد براى آينده، بيشترين بار اين مسئوليت را بر دوش بگيريد و خودتان را بسازيد؛ نگذاريد دشمن با توطئههاى تبليغاتى، با دروغپردازى، اميد را از دلها بزدايد؛ نگذاريد بين شما اختلاف ايجاد كنند؛ نگذاريد بين ملت و مسئولين، ايجاد اختلاف و جدائى كنند؛ آنها اين را ميخواهند؛ آنها از اين يكپارچگى ميترسند؛ آنها از اين شعارهاى مستحكم شما ميترسند؛ آنها از عزم و ارادهى جدى مسئولين ميترسند؛ ميخواهند اين عزم و اراده را متزلزل كنند. وقتى ملت در كنار مسئولين ايستاده است، هيچ مسئولى احساس ترديد نميكند؛ احساس تزلزل نميكند و پيش ميرود. اين براى كشور ما لازم است؛ تا امروز بوده است، انشاءالله در آينده هم خواهد بود. قطعاً ملت ايران در همهى اين چالشهائى كه امروز با آن مواجه است و احياناً در آينده هم با آنها مواجه خواهد بود، بينى دشمن را به خاك خواهد ماليد.
رحمت خدا بر شهداى عزيز ما. رحمت خدا بر صبر ملت ما. رحمت خدا بر پدران و مادران صبورى كه مشكلات را تحمل كردند، فقدان جوانهاشان را تحمل كردند و ايستادند و به نسلهاى بعدى درس دادند. و رحمت خدا بر امام بزرگوار ما، كه اين راه را او باز كرد، او جلو افتاد، او ايستاد تا همهى ما دلگرم شديم و به دنبال او حركت كرديم و اين راه طولانى را طى كرديم. اميدواريم همهى شما مشمول ادعيهى زاكيهى حضرت بقيةالله باشيد.
1) حج: 28والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته
بیانات پس از اقامه نماز در جمع برخی از شخصیتهای فرهنگی سیاسی
23/1/1390
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خداوند انشاءاللَّه سال جديد را بر همهى شما دوستان، برادران و خواهران و همچنين بر خانوادهها و كسانتان مبارك كند. اميدواريم كه سال جديد انشاءاللَّه براى همهى شما و براى ملت ايران سال پربركت و شيرينى باشد. البته بخشى از اين به عهدهى خود ماست؛ ما هستيم كه با رفتار و جهتگيرىهاى خودمان، زندگى را مبارك ميكنيم يا نامبارك ميكنيم. يعنى آنچه كه سرنوشت نهائى انسان را تنظيم ميكند، انتخاب خود انسان است. خداى متعال اين توانائى را به ما داده كه انتخاب كنيم؛ «و هديناه النّجدين»؛(1) دو راه را به ما نشان داده كه انتخاب كنيم. البته گاهى شرائط جورى است كه انتخاب براى انسان آسان است، گاهى انتخاب سخت است؛ ولى به هر حال بايد در همهى امور انتخاب كرد.
اينكه در سورهى مباركهى حمد، هر روز بارها تكرار ميكنيم «اهدنا الصّراط المستقيم»،(2) نشاندهندهى اين است كه صراط مستقيمى كه در پيش گرفتهايم - فرض اين است كه مثلاً شناختيم و در پيش گرفتيم - هر لحظه به دوراهىهائى ميرسد. يعنى اينجور نيست كه يك تونلى باشد كه وقتى انسان داخل آن رفت، ديگر همين طور تا آخر تضمين شده باشد - مثل خط آهن - نه، دوراهىهاى متعددى، سهراهىهاى متعددى سر راه وجود دارد كه بايد ديد، شناخت، فهميد و قدم در راه درست گذاشت. اين «اهدنا» كه هر روز تكرار ميكنيم، يعنى امروز هم «اهدنا»، فردا هم «اهدنا»، پسفردا هم «اهدنا»؛ در اين قضيه هم «اهدنا»، در آن قضيه هم «اهدنا».
كار را هم خيلى نميخواهيم نشدنى و سخت بگيريم؛ نه. خداى متعال بيّنات را در مقابل همه قرار داده؛ «ذلك ان لم يكن ربّك مهلك القرى بظلم و اهلها غافلون».(3) اينجور نيست كه اگر ما وسيلهى هدايت در اختيار نداشته باشيم و احياناً حركتمان درست نبود، خداى متعال ما را مؤاخذه كند يا عذاب كند يا چه كند؛ نه، وسيلهى هدايت را هم خداى متعال در اختيار ميگذارد. البته مواردى هم هست كه از اين قاعدهى كلى استثناء است، ليكن عادتاً اينجور است؛ هدايت الهى هست.
نوروز هم، يعنى نو شدن سال - حالا اسمش را هرچه بگذاريم؛ كه خب، نوروز اسم مناسبى است - چيز خيلى خوبى است. در حركت زندگى، مقطع قرار دادن خيلى خوب است. اگر زندگى همين طور يكنواخت ادامه پيدا كند و انسان به مقاطع جديد نرسد، قاعدتاً به فكر نوسازى و نوآورى نخواهد افتاد. مقطع قرار دادن در حركت عمر و مسير عمر، يكى از فوائدش همين است كه انسان ميگويد خب، اين سال كهنه شد، تمام شد، حالا شد سال نو؛ سال نو هم كار نو، فكر نو، همت نو و انگيزهى نو را قهراً با خودش همراه مىآورد؛ همچنان كه رسم است بين ما و بين ديگر مردم دنيا كه وقتى سالشان نو ميشود، لباسها را نو ميكنند، خانه را نو ميكنند؛ كه خب، بين ما خانهتكانى و اينها معمول است؛ ديگران هم ظاهراً اين چيزها را دارند. پس نوروز يك مقطع جديدى است.
جديد بودن مقطع اين فايده را دارد كه انسان اين فرصت را پيدا ميكند كه به كارهاى گذشته و آيندهى خود فكر كند؛ يعنى بگويد خب، حالا اين سالى كه گذشت، ما اين اشكالات را داشتيم؛ از اين سال شروع كنيم درست كردن، اصلاح كردن. در همهى امور زندگى، اين معنا مىآيد.
به نظر من اولىترين نقطهاى كه انسان خوب است به فكر بيفتد، رابطهى خودش با خداست. اول سال كه ميشود، آدم فكر كند كه خب، سال گذشته و قبلش هر جور بود، گذشت؛ الان يك مقطع جديدى است؛ يك رابطهى جديدى با خداى متعال تعريف كنيم؛ هم در جنبههاى ايجابى، هم در جنبهى نفىاى. جنبهى نفىاى يعنى گناه. انسان به بعضى گناهها عادت كرده؛ لذا اهميت آنها را درك نميكند. اگر انسان يك تأمل بكند، اينها را در رفتار خودش، در عمل خودش متوجه ميشود. البته انسان به خودش حسنظن دارد. معمولاً انسان با خودش كمتر سوءظن پيدا ميكند. اين گرفتارى بنىآدم است كه كارهاى خودش را توجيه ميكند؛ ليكن اينجور هم نيست كه نشود، خداى متعال با ما احتجاج كند. بنابراين حجت بر ما تمام است. دقت بكنيم، پيدا ميكنيم.
در قلب انسان و در روح و وجدان انسان يك باطنى وجود دارد كه او معمولاً با خود ما صادق است. ولو ظواهر قلب، ما را فريب ميدهد، اما باطن قلب با ما صادق است. امام (رضوان اللَّه عليه) يك وقتى فرمودند: من در فلان قضيه، در باطن قلبم هم ناراحت نميشوم. واقعاً همين جور است؛ قلب يك باطنى دارد كه ما كمتر به آنجا سر ميكشيم. اگر انسان به آنجا سر بكشد، خودش را در مقابل خود افشاءشده مشاهده ميكند.
خب، انسان به بعضى گناهها عادت كرده، بعضى گناهها را كوچك شمرده و به آنها تن داده. سال نو يكى از كارهائى كه ميشود كرد، همين است؛ آدم ببيند چطور ميشود گناهان را كم كرد؛ يعنى بنويسند.
پارسال يا پيرارسال بود كه من شرح حال شهيد افشردى (باقرى) را ميخواندم - به نظرم شرح حال ايشان يا يكى ديگر از همين شهدا بود - در آنجا ذكر شده بود كه ايشان هر روز خطاهاى خود را مينوشته؛ همين كه در توصيهى علماى اخلاق و در توصيههاى بعضى از احاديث و اينها هم هست كه خطاهاى خودتان را بنويسيد، هر شب خودتان را محاسبه كنيد. او اين چيزها را روى كاغذ مينوشته. ماها رومان نميشود خودمان بنويسيم، روى كاغذ بياوريم، علنى كنيم؛ ولو بين خودمان و كاغذ. او در يادداشتهاى خود نوشته بود كه مثلاً من شب ديدم امروز اين چند تا گناه را انجام دادم.
اين محاسبهى نفس، خيلى چيز خوبى است. انسان بايد خود را محاسبه كند، بعد يكى يكى از انجام گناهان خود كم كند. ما به بعضى از گناهها عادت كردهايم - گاهى انسان پنج تا، شش تا، ده تا گناه را عادت كرده - همت كنيم اينها را يكى يكى كنار بگذاريم؛ اين نقاط ضعف را يكى يكى كم كنيم.
در جنبهى ايجابى هم همين جور. به نظر من اگر چنانچه شروع اهتمام از خودِ همين نماز باشد - چون نماز خيلى مهم است - اين خيلى كارگشاست. انسان نماز را خوب بخواند، با توجه بخواند، حضور قلب داشته باشد. حضور قلب يعنى انسان از آنچه كه ميگويد و آنچه كه در ذهنش ميگذرد و بر زبانش جارى ميشود، غافل نباشد؛ اينجور نباشد كه نفهمد. مثلاً من كه حالا دارم با شما حرف ميزنم، خب، شما مخاطبيد. انسان توجه دارد كه يك مخاطبى دارد و دارد گوش ميكند و دارد حرف ميزند. در نماز هم همين جور باشد؛ يك مخاطبى داشته باشيم، با او حرف بزنيم. من حتّى عرض ميكنم اگر كسى معناى نماز را هم نداند، اصلاً هيچ نداند معناى اين عبارات چيست، اما همين قدر بداند دارد با يكى حرف ميزند، دارد با خدا حرف ميزند، اين قضيه انسان را نزديك ميكند - «قربان كلّ تقىّ»(4) - اين خودش مقرب است؛ تا اينكه حالا مثل ماها كه معنايش را ميدانيم و تفسيرش را ميدانيم و چندين كتاب دربارهاش خواندهايم، اما وقتى كه نماز ميخوانيم، بالمرّه يادمان ميرود كه چه كار داريم ميكنيم. به قول صائب - حالا شعرش يادم نمىآيد، اما مضمونش اين است - غير از خدا كه به يادت نمىآيد، هر چى ديگر توى نماز يادت مىآيد؛ گم كرده باشى، پيدا ميكنى.
نماز خوب است؛ حضور قلب در نماز - يعنى توجه به اينكه داريم حرف ميزنيم، مخاطبى داريم - شروع خوبى است؛ نماز اول وقت همين جور؛ نماز به جماعت همين جور؛ نوافل همين جور؛ اين فهرست را ميشود انسان ذره ذره در زندگىِ خودش وارد كند. اگر همت كنيم، بالاخره سال نو ميتواند اين مباركىها را انشاءاللَّه با خودش داشته باشد.
البته غير از اين چيزها هم هر كدام از ماها - من، شماها - يك كارى داريم، يك شغلى داريم، يك جريان ويژهاى در زندگى خودمان داريم؛ آن را هرچه بهتر انجام دهيم، دقيقتر انجام دهيم، سعى كنيم انشاءاللَّه خدائىترش كنيم، طبعاً آثار بيشترى خواهد داشت.
انشاءاللَّه خداوند به همهى شماها خير بدهد، كمكتان كند و انشاءاللَّه سال را به همين معنا كه عرض كرديم، بر همهى ما و شما و ملت ايران مبارك كند.
1) بلد: 10
2) فاتحه: 6
3) انعام: 131
4) نهجالبلاغه، حكمت
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه
زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی
شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد تحصیلات ابتدایی و متوسطهی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر میسرود داستان و مقاله مینوشت و نقاشی میکرد تحصیلات دانشگاهیاش را نیز در رشتهای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورتهای انقلاب به فیلمسازی پرداخت:
شهید آوینی فیلمسازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه دربارهی غائلهی گنبد (مجموعهی شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعهی مستند خان گزیدهها) آغاز کرد
"با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم بعدها ضرورتهای موجود رفتهرفته ما را به فیلمسازی کشاند... ما از ابتدا در گروه جهاد نیتمان این بود که نسبت به همهی وقایعی که برای انقلاب اسلام و نظام پیش میآید عکسالعمل نشان بدهیم مثلاً سیل خوزستان که واقع شد، همان گروهی که بعدها مجموعهی حقیقت را ساختیم به خوزستان رفتیم و یک گزارش مفصل تهیه کردیم آن گزارش در واقع جزو اولین کارهایمان در گروه جهاد بود بعد، غائله ی خسرو و ناصر قشقایی پیش آمد و مابه فیروزآباد، آباده و مناطق درگیری رفتیم... وقتی فیروزآباد در محاصره بود، ما با مشکلات زیادی از خط محاصره گذشتیم و خودمان را به فیروزآباد رساندیم. در واقع اولین صحنههای جنگ را ما در آنجا، در جنگ با خوانین گرفتیم.
گروه جهاد اولین گروهی بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت دو تن از اعضای گروه در همان روزهای او جنگ در قصر شیرین اسیر شدند و نفر سوم، در حالی که تیر به شانهاش خورده بود، از حلقهی محاصره گریخت. گروه بار دیگر تشکل یافت و در روزهای محاصرهی خرمشهر برای تهیهی فیلم وارد این شهر شد:
"وقتی به خرمشهر رسیدیم هنوز خونینشهر نشده بود شهر هنوز سرپا بود، اگرچه احساس نمیشد که این حالت زیاد پر دوام باشد، و زیاد هم دوام نیاورد ما به تهران بازگشتیم و شبانهروز پای میز موویلا کار کردیم تا اولین فیلم مستند جنگی دربارهی خرمشهر از تلویزیون پخش شد؛ فتح خون."
مجموعهی یازده قسمتی "حقیقت" کار بعدی گروه محسوب میشد که یکی از هدفهای آن ترسیم علل سقوط خرمشهر بود.
"یک هفتهای نگذشته بود که خرمشهر سقوط کرد و ما در جستوجوی "حقیقت" ماجرا به آبادان رفتیم که سخت در محاصره بود تولید مجموعهی حقیقت این گونه آغاز شد."
کار گروه جهاد در جبههها ادامه یافت و با شروع عملیات والفجر هشت، شکل کاملاً منسجم و به هم پیوستهای پیدا کرد آغاز تهیهی مجموعهی زیبا و ماندگار روایت فتح که بعد از این عملیات تا پایان جنگ به طور منظم از تلویزیون پخش شد به همان ایام باز میگردد. شهید آوینی دربارهی انگیزهی گروه جهاد در ساختن این مجموعه که نزدیک به هفتاد برنامه است چنین میگوید:
"انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند آنها را به جبهههای دفاع مقدس میکشاند وظایف و تعهدات اداری.
اولین شهیدی که دادیم علی طالبی بود که در عملیات طریق القدس به شهادت رسید و آخرینشان مهدی فلاحتپور است که همین امسال "1371" در لبنان شهید شد... و خوب، دیگر چیزی برای گفتن نمانده است، جز آن که ما خسته نشدهایم و اگر باز جنگی پیش بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. میدانید! زندهترین روزهای زندگی یک "مرد" آن روزهایی است که در مبارزه میگذراند و زندگی در تقابل با مرگ است که خودش را نشان میدهد.”
اواخر سال 1370 "موسسهی فرهنگی روایت فتح" به فرمان مقام معظم رهبری تاسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی دربارهی دفاع مقدس بپردازد و تهیهی مجموعهی روایت فتح را که بعد از پذیرش قطعنامه رها شده بود ادامه دهد. شهید آوینی و گروه فیلمبرداران روایت فتح سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کمتر از یک سال کار تهیهی شش برنامه از مجموعهی ده قسمتی "شهری در آسمان" را به پایان رساندند ومقدمات تهیهی مجموعههای دیگری را دربارهی آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. شهری در آسمان که به واقعهی محاصره، سقوط و باز پسگیری خرمشهر میپرداخت در ماههای آخر حیات زمینی شهید آوینی از تلویزیون پخش شد، اما برنامهی وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعه های دیگر با شهادتش در روز جمعه بیسم فروردین 1372 در قتلگاه فکه ناتمام ماند.
شهید آوینی فعالیتهای مطبوعاتی خود را در اواخر سال 1362، هم زمان با مشارکت در جبههها و تهیهی فیلمهای مستند دربارهی جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامهی "اعتصام" ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد این مقالات طیف وسیعی از موضوعات سیاسی، حکمی، اعتقادی و عبادی را در بر میگرفت او طی یک مجموعه مقاله دربارهی "مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام" آرا و اندیشههای رایج در مود دموکراسی، رای اکثریت، آزادی عقیده و برابری و مساوات را در نسبت با تفکر سیاسی ماخوذ از وحی و نهجالبلاغه و آرای سیاسی حضرت امام(ره) مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار داد. مقالاتی نیز در تبیین حکومت اسلامی و ولایت فقیه در ربط و نسبت با حکومت الهی حضرت رسول(ص) در مدینه و خلافت امیرمؤمنان(ع) نوشت و اتصال انقلاب اسلامی را با نهضت انبیا علیهمالسلم و جایگاه آن با جنگهای صدر اسلام و قیام عاشوا و وجوه تمایز آن از جنگهایی که به خصوص در قرون اخیر واقع شدهاند و نیز برکات ظاهری و غیبی جنگ و ویژگی رزمآوران و بسیجیان، در زمرهی مطالبی بود که در "اعتصام" منتشر شد. در مضامین اعتقادی و عبادی نیز تحقیق و تفکر میکرد و حاصل کار خویش را به صورت مقالاتی چون "اشک، چشمهی تکامل". "تحقیقی در معنی صلوات" و "حج، تمثیل سلوک جمعی بشر" به چاپ میسپرد. در کنار نگارش این قبیل مقالات، مجموعه مقالاتی نیز با عنوان کلی "تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب" برای ماهنامهی "جهاد"، ارگان جهاد سازندگی، نوشت "بهشت زمینی"، "میمون برهنه!"، "تمدن اسراف و تبذیر"، "دیکتاتوری اقتصاد"، "از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی"، "نظام آموزش و آرمان توسعه یافتگی"، "ترقی یا تکامل؟" و... از جمله مقالات آن مجموعه است. این مقالات بعد از شهادت او با عنوان "توسه و مبانی تمدن غرب" به چاپ رسید این دوره از کار نویسندگی شهید تا سال 1365 ادامه یافت. مقارن با همین سالها شهید آوینی علاوه برکارگردانی و مونتاژ مجموعهی "روایت فتح" نگارش متن آن را بر عهده داشت که بعدها قالب کتابی گرفت با عنوان "گنجینهی آسمانی". او در ماه محرم سال 1366 نگارش کتاب "فتح خون" (روایت محرم" را آغاز کرد و نه فصل از فصول دهگانهی آن را نوشت. اما در حالی که کار تحقیق در مورد وقایع روز عاشورا و شهادت بنیهاشم را انجام داده و نگارش فصل آخر را آغاز کرده بود به دلایلی کار را ناتمام گذاشت.
او در سال 1367 یک ترم در مجتمع دانشگاهی هنر تدریس کرد، ولی چون مفاد مورد نظرش برای تدریس با طرح دانشگاه همخوانی نداشت، از ادامهی تدریس صرفنظر کرد. مجموعهی مباحثی که برای تدریس فراهم شده بود، با بسط و شرح و تفسیر بیشتر در مقالهای بلند به نام "تاملاتی در ماهیت سینما" که در فصلنامهی "فارابی" به چاپ رسید و بعد در مقالاتی با عناوین "جذابی در سینما"، "آینهی جادو"، "قاب تصویر و زبان سینما"و... که از فروردین سال 1368 در ماهنامهی هنری "سوره" منتشر شد، تفصیل پیدا کرد. مجموعهی این مقالات در کتاب "آینهی جادو" که جلد اول از مجموعهی مقالات و نقدهای سینمایی اوست. جمعآوری و به چاپ سپرده شد.
سالهای 1368 تا 1372 دوران اوج فعالیت مطبوعاتی شهید آوینی است. آثار او در طی این دوره نیز موضوعات بسیار متنوعی را شامل میشود. هرچند آشنایی با سینما در طول مدتی بیش از ده سال مستندسازی و تجارب او در زمینهی کارگردانی مستند و به خصوص مونتاژ باعث شد که قبل از هرچیز به سینما بپردازد. ولی این مسئله موجب بیاعتنایی او نسبت به سایر هنرها نشد. او در کنار تالیف مقالات تئوریک درباره ماهیت سینما و نقد سینمای ایران و جهان، مقالات متعددی در مورد حقیقت هنر، هنر و عرفان، هنر جدید اعم از رمان، نقاشی، گرافیک و تئاتر، هنر دینی و سنتی، هنر انقلاب و... تالیف کرد که در ماهنامهی "سوره" به چاپ رسید. طی همین دوران در خصوص مبانی سیاسی. اعتقادی نظام اسلامی و ولایت فقیه، فرهنگ انقلاب در مواجهه با فرهنگ واحد جهانی و تهاجم فرهنگی غرب، غربزدگی و روشنفکری، تجدد و تحجر و موضوعات دیگر تفکر و تحقیق کرد و مقالاتی منتشر نمود.
مجموعهی آثار شهید آوینی در این دوره هم از حیث کمیت، هم از جهت تنوع موضوعات و هم از نظر عمق معنا و اصالت تفکر و شیوایی بیان اعجابآور است. در حالی که سرچشمهی اصلی تفکر او به قرآن، نهجالبلاغه، کلمات معصومین علیهمالسلام و آثار و گفتار حضرت امام(ره) باز میگشت. با تفکر فلسفی غرب و آرا، و نظریات متفکران غربی نیز آشنایی داشت و با یقینی برآمده از نور حکمت، آنها را نقد و بررسی میکرد. او شناخت مبانی فلسفی و سیر تاریخی فرهنگ و تمدن جدید را از لوازم مقابله با تهاجم فرهنگی میدانست چرا که این شناخت زمینهی خروج از عالم غربی و غرب زدهی کنونی را فراهم میکند و به بسط و گسترش فرهنگ و تفکر الهی مدد میرساند. او بر این باور بود که با وقوع انقلاب اسلامی و ظهور انسان کاملی چون امام خمینی(ره) بشر وارد عهد تاریخی جدیدی شده است که آن را "عصر توبهی بشریت" مینامید. عصری که به انقلاب جهانی امام عصر(عج) و ظهور "دولت پایدار حق" منتهی خواهد شد.
مطالبی درباره ی زیارت عاشورا
ثواب زیارت عاشورا
برای ثواب زیارت عاشورا خداوند صد هزار هزار درجه برای تو می نویسد و بوده باشی مثل کسی که با امام حسین(ع)شهید شده باشد.تا مشارکت کنی ایشان را در درجات ایشان و شناخته نشوی مگر در زمره شهیدانی که با آن حضرت شهید شده اند و برای تو ثواب زیارت هر پیغمبری و رسولی و ثواب هر که زیارت کرده حسین(ع)را از روزی که شهید شده است نوشته شود.
آثار و برکات زیارت عاشورا
1-موجب دفع بلایای دنیوی
امام باقر(ع):شیعیان ما را به زیارت حسین بن علی(ع)سفارش کنید،زیرا زیارتش موجب دفع بلاهایی چون نابودی،غرق شدن،سوختن در آتش و طعمه درندگان شدن است.
2-آمرزش گناهان آینده و گذشته
از زید بن علی بن الحسین(ع) نقل شده:هر کس با معرفت به حق آن جناب را زیارت کند خدا گناهان گذشته و آینده او را می آمرزد.
3-بهشتی شدن جایگاه انسان
امام صادق(ع):هر کس دوست دارد جایگاهش بهشت باشد،زیارت مظلوم را ترک نکند و مظلوم کربلا همان امام حسین(ع)است
4-ثواب کسی که جهاد کرده و شهید شده
امام صادق(ع):می فرماید:هر کس روز عاشورا امام حسین(ع)را زیارت کند یا شب عاشورا نزد قبر مبارکش بیتوته کند،مانند کسی است که در کنار آن حضرت جهاد کرده و شهید شده است.
5-شفاعت او قبول می شود
امام صادق(ع):هر کس زیارت عاشورا بخواند وارد بهشت می شود و در قیامت هر کس را که بخواهد شفاعت می کند و حاجتش در دنیا برآورده می گردد و من و پدرانم و رسول خدا ضامن آن هستیم.
6-برکت عمر و روزی انسان
امام باقر(ع):مسافر امام حسین(ع)به وسیله زیارتش عمر خود را زیاد و روزی خود را فراوان می کند و بدیها را از خودش دور می گرداند و بر هر مومنی که اقرار به امامت حضرتش داشته باشد زیارتش فرض و واجب است.
7-ملاقات با خدا با بزرگترین پاداشها
امام باقر(ع):هر کس امام حسین(ع)را در روز عاشورا زیارت کند و گریان شود،خدا را ملاقات می کند در حالی که ثواب دو میلیون جهاد در راه خدا در ناه عملش ثبت شده باشد.
8-مانند کسی است که خدا را در عرش زیارت کرده است.
امام صادق(ع):هر کس روز عاشورا ابا عبدلله الحسین(ع)را زیارت کند مانند کسی است خدا را در عرش زیارت کرده باشد.
وصف دنیا در نهج البلاغه
فانى بودن دنيا
من شما را از دنيا مى ترسانم كه - دركام- شيرين است و - در ديده – سبز و رنگين. پوشيده در خواهش هاى نفسانى، و – با مردم – دوستى ورزد با نعمت هاى زودگذر اين جهاني. متاع اندك را زيبا نمايد، و در لباس آرزوها در آيد، و خود را به زيور غرور بيارايد. شادى آن نپايد، و از اندوهش ايمن بودن نشايد. فريبنده اى است بسيار آزار دهنده، رنگ پذيرى است ناپايدار ، فنا شونده اى مرگبار ، كشنده اى تبهكار. چون با آرزوى خواهندگان دمساز شد، و با رضاى آنان هم آواز، بينند- سرابى بوده است- و بيش از آن نيست.
كسى از نعمت آن در سرورى نبود، جز كه پس آن اشكى از ديده هايش پالود؛ و روى خوش به كسى نياورد، جز آنكه با سختى وبد حالى پشت بدو كرد؛ و در خور دنياست كه اگر بامداد ياور كسى بود، شامگاهش ناشناس انگارد؛ و اگر از سويى گوارا و شيرين است، از سوى ديگر تلخى و مرگ با خود آرد. كسى از نعمت آن طرفى نبندد، جز آنكه از مصيبت هايش بدو رنجى رسد؛ و شامگاهان زير پرآسايشش نخسبد، جز آنكه بامدادان ، شاهبال بيم بر سر او فرو كوبد. سخت فريبنده اى است و فريبا است آنچه در آن است، سپرى شونده است و سپرى است هر كه بر آنست. توشه نيك از آن نتوان برداشت جز پرهيزگارى و ترس از پروردگار. كسى كه از دنيا كمتر بهره دارد، از آنچه موجب ايمنى اوست بيشتر دارد، و آن كه از دنيا نصيب بيشتر گيرد، از آنچه موجب هلاك اوست بيشتر گرفته و به زودى زوال پذيرد. بسا كسى كه بدان اعتماد كرد، و ناگهان مزه تلخ مصيبت را بدو چشاند، و بسا صاحب اطمينانى كه ناگهانش در خاك و خون نشاند. بسا صاحب عظمتى كه او را خرد و ناچيز ساخت، و بسا نازنده اى كه او را به خوارى انداخت. دولت آن زود گذر است و عيش آن تيره و تار. گواراى آن شور است و شيرين آن با تلخى آميخته، غذاى آن زهر، و اسباب ودستگاه آن پوسيده در هم ريخته. زنده آن در معرض مردن، تندرستش دستخوش در بيمارى به سر بردن. ملك آن برده، عزيز آن شكست خورده . آن كه از آن فراوان دارد، گرفتار نكبت و وبال ، و آن كه بدو پناه برده ، ربوده مال. آيا شما در جاى آنان به سر نمى بريد كه مردند؟ عمرى درازتر از شما داشتند، و آثارى پايدارتر به جا گذاشتند، و تخم آرزو بيشتر در دل كاشتند، و شمارشان فزونتر بود، و سپاهيانشان فراگيرتر. دنيا را چسان پرستيدند، و آن را چگونه بر خود گزيدند؟ سپس از آن رخت بربستند، بى توشه اى كه كفايت آنان تواند و يا مركبى كه به منزلشان رساند. شنيده ايد دنيا يكى از آنان را با فديه اى واگذارده باشد، يا به گونه اى يارى شان داده ، يا با آنان به نيكى به سر برده؟ نه چنين است كه سختى آن بدانها چنان رسيد كه پوست و گوشتشان را دريد. با سختيها ، سستشان كرد؛ و با مصيبت ها، خوارشان نمود ، و بينى شان را به خاك ماليد، و زير پايشان سود؛ و دشواريهاى زمانه را بر آنچه با آنان كرد، افزود. ديديد چگونه آن را كه برابرش فروتنى كرد، و برخويشتنش گزيد و روى بدو آورد، نشناخت، و با او نساخت تا آنكه بار بستند و براى هميشه از آن گسستند. آيا جز گرسنگى ، توشه اى همراهتان كرد؟ يا جز در سختى شان فرود آورد؟ يا روشنى آن برايشان جز تاريكى بود؟ يا جز پشيمانى چيزى بدرقه راهشان نمود؟ پس چنين دنيايى را مى گزينيد؟ يا بدان اطمينان مى كنيد؟ يا آزمند آن مى شويد؟ بد خانه اى است براى كسى كه بدان گمان بد نيارد، يا در آن خود را از بيم وى ايمن شمارد. (1)
انذار از دنيا
شما را از دنيا مى پرهيزانم، كه منزلگاهى است ناپايدار؛ نه خانه ى ماندن و نه جايگاه قرار. خود را آراسته و به آرايش خويش شيفته است، و ديگران را به زينت خويشتن فريفته. خانه اى نزد خداوند آن خوار. و متاعى بى مقدار . حلال آن را به حرامش معجون داشته است؛ و خوبى آن را به بدى اش مقرون و زندگانى اش را به مرگ آميخته است؛ و در كاسه شهدش، شرنگ ريخته است . خداوند تعالى آن را براى دوستانش نگزيد، و در دادن آن به دشمنانش بخل نورزيد. خير آن اندك است، و شر آن آماده، فراهم آن پريشان و ملك آن ربوده؛ و آبادان آن رو به ويرانى نهاده. آنچه ويران گردد، خانه خوبى نيست و به كار نيايد، و عمرى كه چون توشه پايان پذيرد، زندگانى به شمار نيايد. و روزگارى كه چون پيمودن راه به سر آيد ، دير نپايد .آنچه را خدا بر شما واجب كرده مطلوب خود شماريد، و توفيق گزاردن حقى را كه از شما خواسته ، هم از او چشم داريد، و پيش از آنكه مرگ شما را فرا خواند، گوش به دعوتش بداريد. (2)
ويژگيهاى آنان كه دنيا را رها كرده اند
آنان كه خواهان دنيا نيستند، دلهاشان گريان است، هر چند بخندند، و اندوهشان فراوان است، هر چند شادمان گردند وبا نفس خود در دشمنى بسيار به سر برند، هر چند ديگران بر آنچه نصيب آنان شده، غبطه خورند. (3)
غفلت انسان
ياد مرگ از دل هاى شما رفته است و آرزوهاى فريبنده جاى آن را گرفته. دنيا بيش از آخرت مالكتان گرديده و اين جهان، آن جهان را از يادتان برده . همانا شما برادران دينى يكديگريد، چيزى شما را از هم جدا نكرده، جز درون پليد و نهاد بد كه با آن به سر مى بريد نه هم را يارى مى كنيد، نه خيرخواه هميد، نه به يكديگر چيزى مى بخشيد ، و نه با هم دوستى مى ورزيد. شما را چه مى شود كه به اندك دنيا ، كه به دست مى آوريد، شاد مى شويد؛ و از بسيار آخرت، كه از دستتان مى رود، اندوهناك نمى گرديد؟ و اندك دنيا را كه از دست مى دهيد، نا آرامتان مى گرداند؛ چندانكه اين نا آرامى در چهره هاتان آشكار مى شود، و ناشكيبا بودن از آنچه بدان نرسيده اند، پديدار. گويى كه دنيا شما را خانه اقامت و قرار است، و كالا و سود آن هميشه براى شما پايدار. چيزى شما را باز نمى دارد؛ از آنكه عيب برادر دينى خود را - كه از آن بيم دارد- روياروى اوبگوييد، جز آنكه مى ترسيد، او همچنان عيب را – كه در شماست- به رختان آرد. در واگذاشتن آخرت و دوستى دنيا با هم يك دل هستيد و هر يك از شما دين را بر سر زبان داريد. چنان از اين كار خشنوديد كه كارگرى كار خود را به پايان آورده، و دوستى خداوند خويش را حاصل كرده . (4)
دنيا محل آرامش نيست
دنيا خانه نيست ، شدن است و رنج بردن و دگرگونى پذيرفتن، و عبرت گرفتن . نشان نابود شدن، اينك روزگار، كمان خود را به زه كرده است، تيرش به خطا نرود، و زخمش به نشود؛ بر زنده تيرمرگ ببارد، و تندرست را به بيمارى از پا در آرد، و نجات يافته را درناتوانى و ماندگى دارد. خورنده اى است كه روى سيرى نبيند، نوشنده اى است كه تشنگى اش فرو ننشيند . و نشان رنج دنيا، اينكه: آدمى فراهم مى كند آنچه نمى خورد، و مى سازد آنچه در آن نمى نشيند؛ پس به سوى خدا مى رود، نه مالى برداشته و نه خانه اى با خود داشته و نشان دگرگونى آن، اينكه : كسى را كه بدو رحمت آرند بينى كه –روزى – حسرت وى خورند، و حسرت خورده را بينى كه بر او رحمت برند؛ و اين نيست جز به خاطر نعمتى كه رخت بر بسته، و يا نقمتى كه فرود آمده و بار گسسته. و نشان عبرت دنيا، اينكه: آدمى بدانچه آرزو دارد ، نزديك مى شود و رسيدن اجل رشته آرزوى او را مى برد. نه آنچه آرزو داشت به دست آمده، و نه آن كه مرگ ، چشم بدو دوخته، واگذارده است. پاك و منزه است خدا! شادى دنيا چه فريبنده است؛ و سيرآبى آن چه تشنگى آورنده ؛ و سايه آن چه گرم وسوزنده . نه آينده مرگ را ردّ توان كرد، ونه گذشته را باز توان آورد. پاك و منزه است خدا، چه نزديك است زنده به مرده، به خاطر پيوستن بدان، و چه دور است مرده از زنده ، به خاطر بريدن وى از آن!(5)
پايان دنيا مرگ است
دنيا خانه اى است فرا گرفته بلا، شناخته به بيوفايى، نه به يك حال پايدار است، و نه مردم آن از سلامت برخوردار.دگرگونى پذيرد، رنگى دهد و رنگ ديگر گيرد. زندگى در آن ناباب است ، و ايمنى در آن ناياب و مردم دنيا نشانه هايند، كه آماجشان سازد. تيرهاى خود به آنان افكند و به كام مرگشان در اندازد.
و بندگان خدا! بدانيد كه شما و آنچه درآنيد ( دنيا)، به راه آنان كه پيش از شما بودند روانيد كه زندگانى شما از شما درازتر بود، و خانه هاشان بسازتر و يادگارهاشان ديربازتر( دراز مدت). كنون آواهاشان نهفته شد، و بادهاشان فروخفته.
تن هاشان فرسوده گرديد، خانه هاشان تهى، و نشان هاشان ناپديد. كاخ هاى افراشته و بالش هاى انباشته را به جا نهادند، و زير سنگها و درون گورهاى به هم چسبيده فتادند، جايى كه آستانه اش را ويرانى پايه است، و استوارى بنايش را خاك، مايه. جاى آن نزديك است، و باشنده ى آن دور و به كنار، ميان مردم محله اى ترسان، به ظاهرآرام و در نهان گرفتار. نه در جايى كه وطن گرفته اند، انس گيرند و نه چون همسايگان يكديگر را پذيرند. با آن كه نزديك به هم آرميده اند ، خانه هم را نديده اند و چسان يكديگر را ديدار كنند كه فرسودگى شان خرد كرده است، و سنگ و خاك آنان را در كام فرو برده.
گويى شما هم به جايى رفته ايد كه آنان رفته اند، وآن خوابگاه به گروتان برداشته و آن امانت جاى شما را در كنار خود داشته. پس چگونه خواهيد بود اگر كار شما به سرآيد و گورها گشايد؟" آن هنگام آزموده مى شود هر كس بدانچه پيشاپيش فرستاده، و باز گردانيده مى شوند به سوى خدا كه مولاى راستين آنهاست و به كارشان نيايد آنچه به دروغ برمى بافتند. ( يونس /30)(6)
چه ستايم خانه اى را كه آغاز آن رنج بردن است، و پايان آن مردن . در حال آن حساب است و در حرام آن عقاب. آن كه در آن بى نياز است، گرفتار است؛ و آن كه مستمند است، اندوهبار . آن كه در پى آن كوشيد بدان نرسيد، و آن كه به دنبال آن نرفت، او رام وى گرديد. آن كه بدان نگريست، حقيقت را به وى نمود، و آن كه در آن نگريست، ديده اش را بر هم دوخت. (7)
دنيا محل آزمايش
هان! دنيا خانه اى است كه از گزند آن ايمنى نيست، مگر هم در آن خانه ، كارى كنند كه توشه آخرت است نه به كار دنيا پردازند. چه آن مايه حسرت است. مردم به دنيا مبتلايند، و به بوته آزمايش در آيند. پس آنچه براى دنيا گرفته اند، حساب آن بكشند، واز آنان بستانند؛ و آنچه براى جز دنيا به دست آورده اند، بدان رسند و در نعمت آن بمانند. دنيا در ديده صاحب خردان، چون سايه ى پس از زوال است، كه گسترده ناشده در هم رود، و افزون نشده كاهش يابد. (8)
سفارش به مردم
بندگان خدا! شما را سفارش مى كنم اين دنيا را كه وانهنده شماست واگذاريد، هر چند وانهادن آن را دوست نمى داريد. دنيايى كه تن ها را كهنه مى كند، هرچند نوشدن آن را خوش داريد. مَثل شما و دنيا، چون گروهى همسر است كه به راهى مى روند، و تا در نگرند آن را مى سپرند، و يا قصد رسيدن به نشانى كرده اند و گويى بدان رسيده اند. چه كوتاه است فرصت كسى كه تازد تا راهى كه در پيش دارد به سر رسد، و يا آنكه روزى فرصت دارد نه بيش و مرگش از در رسد، و خواهانى شتابان در پى او افتاده، و او را مى راند تا در دنيا نماند. پس در عزت و ناز دنيا بر يكديگر پيشدستى مكنيد؛ و به آرايش و آسايش آن شادمان مشويد، و از زيان و سختى آن ناشكيبا مباشيد كه عزت و نازش ، پايان يافتنى است، و آرايش و آسايش آن سپرى شدنى، و زيان و سختى آن تمام شدني؛ و هر مدتى از آن سرآمدنى وهر زنده آن مردني.
آيا نشانه ها كه از گذشتگان به جاى مانده شما را از دوستى دنيا باز نمى دارد؟ و اگر خردمنديد مرگ پدرانتان كه در گذشته اند، جاى بينايى و پند گرفتن ندارد. نمى بينيد گذشتگان شما باز نمى آيند، و ماندگان نمى پايند! نمى بينيد مردم دنيا روز را به شب و شب را به روز مى آرند و هر يك حالتى دارند! مرده اى است كه بر او زارى كنند. زنده اى كه تسليتش گويند. افتاده اى بيمار، بيمارپُرسى تيمارخوار. و ديگرى كه جان مى دهد، و دنيا جويى كه مرگ به دنبالش مى دود، و غافلى به خود وانگذاشته و ماندگان پى گذشتگان را داشته.
هان! برهم زننده لذت ها، تيره كننده شهوت ها، و بُرنده آرزوها را به ياد آريد آنگاه كه به كارهاى زشت شتاب مى آريد، و از خدا يارى خواهيد بر گزاردن واجب او، چنانكه شايد، و نعمت و احسان او كه به شمار نيايد. (9)
اميرالمومنين عليه السلام در فرازهاى فوق ، ضمن معرفى و توصيف دنيا ، به انسان ها مى آموزد كه دراين دنيا با اين مولفه ها چگونه زندگى نمايند تا دچار خسران نگردند از خداى مهربان گوش شنوا طلب مى نمائيم تا از فرمايشات امام بهره جوييم.
تهاجم فرهنگی
فصل اول : فرهنگ چيست ؟
نگاهى از بام تيره و هوس آلود سده بيست به روزگاران گذشته ، جهان را پهنه دگرگونيهاى بيشمار نشان مى دهد. دگرگونيهاى كه گاه نابودى و نامرادى ؛ و زمانى اميد و كامروايى به ارمغان آورده اند، و پرونده زندگى انسان را از لحظه هاى زشت و زيبا آكنده اند. بررسى مجموعه فراز و نشيبهاى تاريخ ، بشر را بدين حقيقت رهنمون مى كند كه : پديده هاى خوب و بد جوامع انسانى چيزى جز بازتاب روشن فرهنگهانيست به عبارت ديگر فرهنگ ، خاستگاه همه پيشرفتها، نوآوريها و منشا همه عقب ماندگى به شمار مى آيد.
با توجه بدين حقيقت ، شناخت فرهنگ و ارزيابى آن ارزش و اهميت خود را نمايان مى سازد.
انواع فرهنگ
در يك نگاه كلى مى توان همه فرهنگهاى موجود را به دو نوع مادى و الهى تقسيم كرد و مورد بازنگرى قرار داد:
فرهنگ مادى
اين فرهنگ بر پوچ انگارى ارزشهاى الهى و انسانى بنا نهاده شده است . جنبه انسانى انسان به فراموشى سپرده شده و تنها به عنوان موجود مادى مورد ارزيابى قرار مى گيرد. چنين فرهنگى افراد پيرو خويش را پيرامون رفاه فزونتر، آزادى و بهره ورى بيشتر از غرايز و سودپرستى به جنبش در مى آورد.
فرهنگ الهى
فرهنگ الهى ، انسان را آميزه اى از پيكر خاكى و روان آسمانى مى داند. كه فرهنگ اسلامى تبلور تمام و كمال آن است ، و هدفش دستيابى به كمال است كه در تابش آفتاب وحى حاصل مى شود و معيار برترى افراد را نيز پرهيزگارى و پايبندى به اصول ثابت اخلاقى مى داند. قرآن مجيد در اين رابطه مى فرمايد:
ان اكرمكم عند الله اتقيكم (5)
هر آينه گرامى ترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شماست .
پرستش خدا اساسى ترين ارزش دين :
شناخت خدا و پرستش و ايمان به او، هدف و اساسى نظام اعتقادى اسلام است .
مسئوليت فرد:
از ديدگاه اسلام ، فرد ضمن اينكه مسئول اعمال خود است نسبت به اجتماع پيرامون خويش نيز داراى مسئوليت هايى است كه عواقب اعمال و حركات سكنات او نيز متوجه خودش مى باشد، از طرف ديگر بى تفاوتى و نداشتن تعهد نسبت به مسائل اجتماعى هم بشدت مورد نكوهش و مذمت قرار گرفته است . پيامبر عظيم الشان اسلام (ص ) در اين زمينه چنين مى فرمايند:
همه شما در برابر يكديگر مسؤ ول هستيد
فصل دوم : زمينه هاى پيدايش تهاجم فرهنگى
پديده هاى اجتماعى با علت و زمينه واحدى بوجود نمى آيند و براى بررسى و شناخت آن بايد علل و عوامل متعددى را مورد شناسايى قرار داد. تهاجم فرهنگى نيز يكى از پديده هاى مهم اجتماعى است كه مى بايست زمينه هاى پيدايش و گسترش آن بطور دقيق و جامع بررسى شود.
تهاجم فرهنگى امرى است كه هميشه داراى دو طرف مهاجم و مورد هجوم مى باشد. و علل و عوامل مربوط به هر كدام از آنها با يكديگر متفاوت ولى با هم مرتبط مى باشند. بنابراين ، بحث را در دو بخش زمينه هاى خارجى تهاجم فرهنگى پى مى گيريم .
بخش اول : زمينه هاى داخلى تهاجم فرهنگى
در يك بررسى اجمالى از وضعيت كشورهاى مورد هجوم ، به ويژگيهاى مشتركى دست مى يابيم كه نشان مى دهد اين ويژگيها به عنوان عوامل كليدى در گسترش تهاجم فرهنگى نقش اساسى را دارا هستند. بعضى از اين ويژگيها توسط استعمارگران و مهاجمين ايجاد شده و براى سهولت در امر تهاجم و استعمار، به جوامع ديگر تحميل شده و برخى ديگر، مختص ساختار داخلى جوامع مورد هجوم مى باشد. برخى از مهمترين اين ويژگيها كه به عنوان زمينه هاى داخلى تهاجم فرهنگى نيز مطرح مى باشند
الف بى توجهى نسبت به فرهنگ خودى :
هر يك از جوامع انسانى ، فرهنگ خاص خود را دارند، كه طى ساليان متمادى در اثر خاطرات تلخ و شيرين در تاريخ سرزمين آنها شكل گرفته و به صورت فرهنگ آن سرزمين در آمده است كه از آن به فرهنگ خودى تعبير مى شود.
تا زمانى كه فرهنگ خودى به حيات خود ادامه داده و قدرت هضم و دفع تاره هاى فرهنگ وارداتى را داشته باشد هيچگونه آسيبى نخواهد ديد. ولى اگر فرهنگ خودى ، پويايى و جذابيت خود را از دست داده و قدرت انطباق با مقتضيات زمان را نداشته باشد، فرهنگ بيگانه براحتى مى تواند جايگاه خود را پيدا كند و فرهنگ خودى را به انحطاط و فراموشى سپارد.
از همين روست كه همه اديان الهى بويژه دين مبين اسلام سعادت جامعه بشرى را با احياء و احترام به اصول انسانى و معنوى مى داند و همواره هشدار مى دهد كه براى حفظ ارزشهاى انسانى در جامعه همه بايد كوشا باشند.
در اسلام عنصر مهم امر به معروف و نهى از منكر يكى از مصاديق بارزى است كه به صورت يك موتور نيرو بخش عمل كرده و به فرهنگ جامعه ، پويايى و حيات مستمر مى بخشد عمل به اين فريضه الهى ، از غفلت و بى توجهى نسبت به فرهنگ غنى اسلامى جلوگيرى مى نمايد. و ترك آن ، سلطه فرهنگى بيگانگان بر جامعه اسلامى را به دنبال خواهد داشت ، از اين رو در دين اسلام به اجراى آن تاكيد فراوانى شده است .
ج بى لياقتى سران حكومتها:
شكى نيست كه قدرت و هيات حاكمه در يك جامعه تاثير چشم گيرى بر فرهنگ آن جامعه دارد. اگر حكمرانان مقيد و مطيع ارزشهاى بومى و دينى جامعه خود باشند به دوام وگسترش فرهنگ خودى كمك بسزايى مى نمايند و اگر فاسد و بى لياقت باشند، صدمات جبران ناپذيرى بر فرهنگ و ذخاير معنوى و مادى جامعه وارد مى كنند. به همين دليل دشمن از طريق حكام وابسته و فاسد خيلى سريعتر مى تواند به مسخ فرهنگ بومى و جايگزين كردن فرهنگ مورد نظر خود دست يازد.
نقش حكومتها براى مهاجمان ، تا آن حد مهم و كارساز است كه حتى حاضرند براى سرنگون كردن حكومتهاى ملى و اصيل يك جامعه و روى كار آوردن يك حكومت سر سپرده ، به جنگ و خونريزى و كودتا دست بزنند. تاريخ از اين گونه كودتاها و جنگها بسيار سراغ دارد كه آخرين نمونه آن دخالت و نقض آشكار حاكميت هائيت توسط آمريكا است . آمريكا تنها به اين دليل كه حكومت ژنرال سدراس با منافع او سازگارى نداشت دست به اشغال نظامى در كشور هائيتى زد و با ريختن خون مردم بى گناه ، حكومت دلخواه خودش را روى كار آورد.
بخش دوم : زمينه هاى خارجى تهاجم فرهنگى
منشا اصلى تهاجم فرهنگى ، اوضاع و شرايط سياسى ، اجتماعى خارجى ، بخصوص وضعيت بحرانى كشورهاى استعمارى مى باشد.
الف تبليغ عليه تعاليم الهى :
دشمنان اديان الهى هميشه سعى مى كنند دين را از صحنه و متن زندگى خارج نموده و آن را به حاشيه برده امرى غير ضرورى جلوه دهند. زيرا دين حقيقى را مانع چپاولگرى و غارت خود مى بينند.
آنان براى رسيدن به اين هدف ، تمام امكانات خود را بسيج مى كنند و با تبليغات گسترده و دامنه دار سعى دارند چهره دين را نا مطلوب ، ناقص ، عقب افتاده و در يك كلمه غير ضرورى و بى اهميت نشان دهند.
اگر قوانين و مقررات الهى در بين جامعه سست ، تضعيف و تحريف شود، گردنكشان به راحتى مى توانند به اهداف شوم استكبارى خود دست يابند. به همين دليل سعى مى كنند قوانين الهى را به اشكال مختلف مورد هجوم قرار داده تا بتوانند به امكانات و ذخاير مادى و معنوى كشورها، خاصه مسلمانان چنگ انداخته و زمينه را براى هر گونه تاخت و تاز و تهاجم فراهم نمايند.
بنابراين مستكبران دين را مانع اصلى خود مى بينند، از اين رو با تمام توان آن را مورد تهاجمات خود، خاصه تهاجم فرهنگى قرار مى دهند.
بخش سوم: آثار تهاجم فرهنگى
پيامدهاى شوم يورش فرهنگى ، بسى خطرناك و مصيبت بار است . ياد آورى اين آثار، نه شمارش حقايقى دور از دسترس ، بلكه بازگو نمودن دردهاى جانكاهى است كه روزگارى دراز بر پيكر ما - به عنوان جامعه اسلامى - رسوخ كرده و تا عمق استخوانمان را سوزانيده است .
از دست دادن سيادت اسلامى و افول ستاره شوكت و اقتدار تمدن ديرپاى آن ، حاصل تلاش ويرانگر و همه جانبه اى است كه غرب از دوران رنسانس آغاز كرد. اين انديشه پليد كه بيشتر به صورت تهاجم وسيع به مواضع فكرى و فرهنگى جهان اسلام تحقق يافت ، آثار شوم و محنت بارى را به دنبال داشت
فصل سوم: ابزارهاى تهاجم فرهنگى
از آنجا كه موضعگيرى انسان در زندگى فردى و اجتماعى بستگى به سه عامل توان ، نياز و آگاهى دارد، استكبار جهانى نيز با بكار گيرى از ابزارهاى مدرن و پيشرفته در صدد است تا با تبليغات وسيع و دامنه دار خويش از عوامل فوق در جهت منافع خود بهره بردارى نمايد.
با نگاهى گذرا به اين ابزارها مى تواند انديشمندان آزاده جهان را به درك عمق فاجعه تهاجم جهانى عليه فرهنگ ملتها يارى داده و در جهت مبارزه با اين پديده مخرب ، مفيد واقع گردد. 1 - خبر گزاريهاى بين المللى2 - مطبوعات 3 – ماهواره ها وتلويزيون 5 - مواد مخدر 6 - كالاهاى صادراتى
فصل چهارم : راههاى مقابله با تهاجم فرهنگى
با كنكاشى فشرده در زمينه ها، ابزار و شيوه هاى يورش فرهنگى راههاى رويارويى با آن آشكار مى شود، ولى بر شمردن مؤ ثرترين آنها مى تواند چونان تذكارى مؤ منان را سودمند افتد و ايشان را در اين نبرد مقدس يارى دهد. بر اين اساس ، مهمترين اين راهها از نظر ثمر دهى و كارآيى به قرار زير است :
1-شناخت فرهنگ و اهداف دشمن در تهاجم فرهنگى 2 - تقويت بينش دينى و سياسى 3 - دقت در برنامه هاى آموزش و پرورش كودكان ، نوجوانان و جوانان4 - زدودن فقر اقتصادى5 - احياى عزت نفس6 - مبارزه با روحيه تجمل گرايى7 - اشباع نيازهاى طبيعى انسان از راههاى مشروع8 - پيشگيرى از نفوذ عوامل فرهنگى دشمن 9 - استفاده از همه ابزارهاى ممكن براى دفاع فرهنگى10 - تدوين معيارهاى نوين ارزيابى آثار فرهنگى 11 - گسترش امر به معروف و نهى از منكر.
آیا می دانستید که کرم های ابریشم در پنجاه و شش روز هشتاد و شش برابر خور غذا می خورند؟
آیا می دانستید رسد کودک در فصل بهار بیشتر است؟
آیا میدانستید که جنگ جهانی دوم خونین ترین جنگ بوده است که در آن حدودا پنجاه و شش میلیون نفر جان باختند؟
آیا می دانستید که لایه ی اوزون فقط به اندازه دو سکه بروی هم کلفتی دارد/
آیا می دانستید که هر سال از60055731ثانیه تشکیل شده است؟
آیا می دانستید 30 برابر مردمی که روی کره زمین زندگی می کنند در زیر خاک مد فون شده اند؟
آیا می دانستید که یک چهارم خاک روسیه در سال پوشیده از برف است؟
آیا می دانستید حس بویاییه مورچه با حس بویاییه سگ برابری می کند؟
آیا می دانستید که کره مریخ با سرعت 240کیلومتر در ساعت به دور خورشید می چرخد؟
آیا می دانستید با دادن سوسکه به فرزندتان او را خسیس به بار می آورید؟